بگذار
که در حسرت دیدار بمیرم
درحسرت
دیدار تو بگذار بمیرم
دشواربود
مردن و روی تو ندیدن
بگذار
بدلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و
اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک
افتم و ناچار بمیرم
می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم
عشق تو دگر باره بمیرم
تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم
میهمان عزیز
شما هم اکنون به صورت مهمان وارد شده اید برای ارسال یا قرار دادن مطالب و پستهای خود عضو شوید
توجه داشته باشید اگر متن های شما بیشتر از 10 سطر بود آنرا در قسمت نوشتن پستها در ادامه مطلب قرار دهید
با تشکر لحظات خوبی را برای شما آرزومندیم